روحانی پرنفوذ حامی سرسخت انجمن حجتیه
به گزارش سیاسی، اعتماد نوشت: هشت سال پیش حوالی همین روزها، آیت الله ابوالقاسم خزعلی از روحانیون پرنفوذ در جمهوری اسلامی از دنیا رفت. او هنگام فوت، 90 سال سن داشت.
در این مطلب آمده است؛
خزعلی و احمد جنتی رفاقت بسیار نزدیکی با یکدیگر داشتند؛ دو روحانی هم سن و سال که روزگاری طولانی با یکدیگر در شورای نگهبان داشته اند؛ البته خزعلی یک سال از جنتی بزرگ تر بود. ابوالقاسم خزعلی یکی از روحانیون محافظه کار در نظام جمهوری اسلامی بود. برخی قرائت ها که منتقدان به آن معتقدند، او را فردی بنیادگرا می دانند.
او سال ۱۳۰۴ در بروجرد متولد شد و تا ۱۰ سالگی در همین شهر زندگی می کرد. به رسم آن سال ها به مکتب خانه می رفت. سال ۱۳۱۴ همراه خانواده به مشهد نقل مکان کرد و مقطع ابتدایی و دبیرستان را پشت سر گذاشت. حدودا وقتی ۱۷ ساله بود، راهی حوزه علمیه مشهد شد. ۶ سال بعدش برای حاضر شدن در کلاس های آیت الله بروجردی و علامه طباطبایی به قم رفت. آنجا با بنیانگذار انقلاب که «درس خارج، اصول و مکاسب» تدریس می کرد، آشنا شد و سر این کلاس ها نشست.
«این مرد ناجور در قم گفت دوران مفت خوری گذشت»
خزعلی بیشتر در خوزستان منبر می رفت و خودش می گوید آنجا «سینمایی برپا کرده بودند که واقعا نکوهیده بود و افرادی موذی در آن فعالیت داشتند که من با آن مخالفت کردم و گفتم شما با اینگونه امور می خواهید اسلام را تضعیف کنید. این موضوعات موجب تبعید من به گناباد شد.» خزعلی قصد خود از مبارزه با حکومت شاه را «نابودی» شاه می دانست و او را «مرد ناجور» توصیف می کرد که نشانگر دشمنی او با شاه بود. خزعلی خودش روایت کرده که «این مرد ناجور آمد به قم گفت و دوران مفت خوری گذشت، هزار سال است فکر این آدم ها (روحانیت) تکان نخورده.»
او از دوران حیات آیت الله بروجردی و اقدامات این مرجع جهان تشیع در قم خاطراتی را بیان کرده بود. خزعلی در روایتی به تفاوت «نحوه مبارزه امام خمینی و آیت الله بروجردی با بهاییت» پرداخته بود. بنا به تعریف خزعلی، «آیت الله بروجردی نامه ای به حجت الاسلام فلسفی دادند تا در رادیو قرائت کند. ایشان در این نامه مقابل بهاییت صحبت کرده بودند. امام معتقد بودند مرجعیت نباید در این امور دخالت کند و واعظ پرقدرتی چون آقای فلسفی برای انجام این کار کافی است. امام اعتقاد داشتند اگر در صورت پیروزی از نظر ایشان، در این مبارزه پیروز شویم، چنین تلقی خواهد شد که اقدام یک واعظ به موفقیت انجامید، درحالی که مرجعیت هنوز در این امر دخالت نکرده است و اگر ناکام بمانیم، عواقب آن فقط گریبان یک واعظ را می گیرد و مرجعیت لطمه نمی خورد.»
امام درک سیاسی بالاتری از آیت الله بروجردی داشت
به اعتقاد خزعلی «به رغم دقت بالای آقای بروجردی، امام در امور سیاسی، درک عمیق تر و هوشمندانه تری داشتند.» بگفته او احتمالاً آیت الله بروجردی، «شکست و تنهایی آیت الله کاشانی و شهادت مرحوم مدرس و شکست مشروطیت» را در خاطر داشته و از همین بابت «نمی خواستند مخالفت صریح با رژیم» حوزه را در خطر قرار دهد.
سال ۱۳۴۰ آیت الله بروجردی که مرجعیت تام شیعیان را برعهده داشت، از دنیا رفت. یک سال بعد از این اتفاق، شاه و نخست وزیرش اسدالله علم، در شرایطی که مجلس شورای ملی منحل شده بود، لایحه انجمن های ایالتی و ولایتی را در دستور کار قرار دادند تا اجرائی شود. این لایحه درباره ی انتخابات مجلس شورای ملی سه بخش داشت که طبق آن، «شرط اسلام و سوگند به قرآن از شرایط انتخاب شوندگان حذف شده؛ به زنان اجازه انتخاب کردن و انتخاب شدن داده می شد و همین طور بجای سوگند به قرآن، سوگند به «کتاب آسمانی» کافی دانسته شده بود.» این امر موجب خشم و اعتراض چهره های شناخته شده حوزه علمیه قم و در راس آنها، بنیانگذار انقلاب شد. خزعلی در آن دوران بیشتر درحال سفر میان شهرها برای تبلیغ بود. خودش گفته که «از همان ابتدا در جریان مبارزه مقابل لایحه انجمن های ایالتی و ولایتی پیوسته در خدمت امام بودم و یک لحظه هم ایشان را ترک نکردم.» اعتراض بزرگان حوزه بیشتر حول محور سوگند به «کتاب آسمانی» بجای قرآن بود و همین طور اعطای حق رای به زنان که نهایتاً بعد از اعتراضات شکل گرفته مقابل این لایحه، دولت ملغی شدن اجرای آنرا اعلام نمود.
همراه در مبارزه با پهلوی
خزعلی در ادامه همراهی اش با «امام خمینی» به ماجرای مدرسه فیضیه قم در دوم فروردین ماه ۱۳۴۲ اشاره داشته است. در این روز به مناسبت شهادت امام صادق (ع)، مراسم عزاداری در فیضیه برقرار بود. بگفته خزعلی نیروهای رژیم شاه «با صلوات های پی درپی درصدد بی نظمی در سخنرانی امام» بودند که نهایتاً منتهی به درگیری شد. وی در عین حال می گوید «آن روز چون ایام نوروز بود و برای من مهمانان زیادی آمده بود، نتوانستم در محل حادثه باشم. بعد از حادثه به فیضیه رفتم و اوضاع را غیرعادی دیدم بطوریکه نتوانستم وارد مدرسه شوم. فردای آن روز که رفتم اثری از درهای شکسته ندیدم. لابد آنها را جمع کرده بودند اما آثار ویرانی همه جا به چشم می آمد.»
خزعلی روایت می کند که پس از حادثه فیضیه «امام من را خواستند و گفتند نزد آقایان گلپایگانی و شریعتمداری برو و از آنها بخواه تا سه نفری، اعلامیه ای را در محکومیت جنایات رژیم شاه صادر نماییم.» او ادامه می دهد که ابتدا به منزل آیت الله گلپایگانی رفته و به دلیل بیماری کسی را به حضور نمی پذیرفت. پس از آن، به منزل آیت الله شریعتمداری رفته که «او پیشنهاد امام را رد کرد و گفت به صلاح نیست. او معتقد بود که افرادی غیر از مراجع امضا کنند. البته امام این پیشنهاد را نپذیرفتند.»
رفاقت با فداییان اسلام
خزعلی، در طول دوره فعالیت هایش مقابل حکومت پهلوی، یک بار در «قزل قلعه» زندانی شد. او همین طور بیش از زندان، در تبعید بوده است؛ گناوه و زابل ازجمله شهرهای محل تبعید او بوده است. خزعلی در دهه ۱۳۳۰ از یک سو با حزب توده مقابله می کرد و ازسوی دیگر، با «فداییان اسلام» همکاری تنگاتنگی داشت. او همین طور رفاقت نزدیکی با اندرزگو داشته است. وی در مورد سابقه آشنایی اش گفته که اندرزگو در جلسات سخنرانی اش در آبادان شرکت می کرده است.
تقدیر از نواب برای کشتن کسروی
او همین طور از نواب صفوی بابت به قتل رساندن احمد کسروی تقدیر کرده بود. بگفته خزعلی «سخنان کفرآمیز کسروی که متضمن نفی تعدادی از مسلمات اسلام و تشیع و توهین به ساحت مقدس قرآن و ائمه بود، به نجف رسیده بود و بخش مهمی از علما او را مرتد دانسته بودند. نواب صفوی برای حصول اطمینان به ایران آمد و با کسروی به مباحثه پرداخت. وقتی که کسروی در میانه بحث او را تهدید به مرگ کرد، نواب صفوی دریافت که این فرد عنود و لجوج قابل هدایت نیست و پس تصمیم گرفت او را از میان بردارد.»
خزعلی درباره ی نگارش قانون اساسی گفته «وقتی که برای تدوین قانون اساسی به همراه خبرگان قانون اساسی، پیش امام رفتیم (بنده هم از جانب مشهدی ها عضو بودم)، امام تذکراتی دادند اما در میان آن عده که به احزاب مختلف منتسب بودند، نتوانستند آشکار سخن بگویند، پس از جلسه، امام به سه، چهار نفر ازجمله بنده، آقای بهشتی و به نظرم آقای مشکینی گفتند شما بنشینید.» او ادامه داده که «امام فرمود، مواظب باشید مال مردم را از بین نبرند، اگر مالی از حلال به دست آمده، نگویند پول باید بین فقرا تقسیم شود. دیگر این که مواظب باشید در جمهوری اسلامی، زن، رئیس جمهور نشود؛ اگر دست آنها داده می شد، چه فرقی می کرد، همان جمهوری بود که هرکس را انتخاب کردند، گو اینکه الان زمزمه اش را دارند، چون امام فرمود مواظب باشید، آقای بهشتی خیلی با زرنگی گفت؛ رجال سیاسی.»
حامی نظارت استصوابی
خزعلی دهه ۶۰ با حکم امام عضو شورای نگهبان شد و تا سال ۱۳۷۸ او همچنان عضو بود. بگفته خودش علاقه ای به عضویت در این شورا نداشته، چونکه «درس و تبلیغ» را بیشتر دوست داشته است. او روایت کرده که «امام مرا خواست و فرمود به شورای نگهبان بیا. عرض کردم که تدریس و تبلیغ را بیشتر دوست دارم. پذیرفت و من را معاف کرد، اما چندی بعد باردیگر پیغام فرستادند، باز هم همان عذر را خواستم، فرمود به آن کار هم می رسی. من هم، چون امام گفت، گفتم چشم. من هیچ کس را پس از امام زمان (عج)، مانند ایشان دوست ندارم.»
این روحانی پرنفوذ از طرفداران نظریه جاری بر شورای نگهبان یعنی نظارت استصوابی بود. او نظارت استصوابی را «هتک حرمت نظر مردم» نمی داند. او گفته بود «مردم هم می دانند که در میان اینها (نامزدهای انتخابات) متقلب، دروغ گو، دلار بگیر و پهن کننده فرش قرمز جلوی پای امریکا هم هست {که می گویند} اهل مذاکره با امریکا باشیم، یعنی ما میش ها با گرگ ها مذاکره نماییم. مردم اینها را می دانند، می گویند کسی جلوی اینها را بگیرد، به ما این اجازه را نداده اند و به شورای نگهبان داده اند. آنها هم دردشان همین است و شورای نگهبان، استخوان لای گلوی اینهاست.»
نامه عتاب آلود امام به خزعلی
یکی از پرحاشیه ترین بخش های فعالیت خزعلی در شورای نگهبان به زمان مجلس سوم بازمی گردد. ماجرا از آنجا آغاز شد که خزعلی بالای منبر محمد سلامتی عضو سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی منتخب مجلس سوم را «کمونیست» خوانده بود. سلامتی در یک مصاحبه گفته بود که «بعد از این که من در مجلس سوم رای آوردم، آقای خزعلی بالای منبر رفت و گفت یک نفر مثل آقای سلامتی که کمونیست است، رای آورده که وارد مجلس شود و مشخص نیست در مجلس می خواهد چه کار کند.»
این سخنان خزعلی موجب واکنش بنیانگذار انقلاب اسلامی شد؛ امام خمینی در نامه ای خطاب به فقهای شورای نگهبان آنها را از انجمن حجتیه بر حذر داشته بود و مشخصا خزعلی را با لحنی عتاب آلود مخاطب قرار داده بود.
در نامه آمده: «گاهی دیده می شود که برخی از آقایان محترم در مسائلی وارد می شوند که سبب وهن شورای نگهبان است.» بنیانگذار انقلاب اسلامی در ادامه با اشاره به اینکه «فقهای محترم باید توجه داشته باشند که نباید در مسائلی که مورد درگیری هست وارد بشوند»، نوشته بود: «از باب مثال در شأن شورای نگهبان و حتی خود حضرت آقای خزعلی نیست که به افراد مختلف تندی کند. این که دیگر روشن است که روی منبر یا هر جایی حرام است به مسلمانی نسبت «کمونیستی» داد. بر فرض که ایشان بگوید من نسبت ندادم ولی این را که معترفند که گفته اند: می گویند، آقای سلامتی کمونیست است. آیا این توهین و گناه بزرگ از شخصی که عضو شورای نگهبان است آن هم به مسلمانی که نماینده مردم تهران است، شرعا چه صورتی دارد؟»
در ادامه نامه آمده بود: «مادامی که شما اینگونه عمل می کنید بازهم توقع دارید جوانان انقلابی تند، احترام شما را بگیرند؟ آیا شخصی که می آید نزد فقهای شورای نگهبان و می گوید: اگر گناهی هم کرده ام توبه می کنم، راه درستی را رفته است یا کسی که روی منبر این توبه را به عنوان ضعف یک نماینده نقل می کند؟ بحث بر سر خوبی و بدی نمایندگان و سایر افراد نیست، بحث بر سر گناه و کج رفتن است.»
در بخش دیگری از نامه تندتر از سایر بخش ها، به شورای نگهبان گفته شده بود که پرخاشگر نباشند: «همه باید دقت کنیم که آلت دست بازیگران سیاسی نشویم. باید اهتمام شود آقایان به عنوان منبری پرخاشگر که تا این مرحله حاضر است پیش رود؛ معرفی نشوند. شما نگویید، آنها به ما بد می گویند و ما با این صحبت ها جواب آنها را می دهیم. آنها که به شما بد می گویند، پست مقدس شورای نگهبان را ندارند. شما در مکانی نشسته اید که باید بسیاری از مسائل را با سکوت و وزانت خویش حل کنید.»
در پایان نامه بنیانگذار انقلاب اشاره به موضوعی کرده بود که احتمالاً یکی از مخاطبانش باید خود ابوالقاسم خزعلی باشد؛ اشاراتی درباره ی انجمن حجتیه به فقهای شورای نگهبان: «حواس تان را جمع کنید که نکند یک بار متوجه شوید که انجمن حجتیه ای ها همه چیزتان را نابود کردند. من به شما آقایان علاقه مندم ولی لازم می دانم گاهی که مساله ای را می بینم تذکر بدهم.»
انجمن حجتیه را بد معرفی کردند
چرایی اشاره به انجمن حجتیه در نامه امام به فقهای شورای نگهبان را باید در سخنان خزعلی جست وجو کرد؛ خزعلی سال ۱۳۸۱ در گفت و گو با «ایسنا» از این انجمن دفاع کرده بود: «انجمن حجتیه را بد معرفی کردند، آقای شیخ محمود حلبی نوشت که ما دراختیار شماییم؛ من معاندین (انجمن را) در باطن بهایی می بینم، اما در ظاهر، برخی از روحانیون. این برخی از روحانیون، ضعف هایی مختصری از آن می دیدند، اما اصلا مخالف نبودند و الان هم که من به برخی از مسئولان بالا گفتم، تکان خوردند، تکان خوردند. گفتم که جریان این است که اینها خدماتی کردند که حالا مناسب نمی باشد (بگویم) و شاید در رادیو که همه گوش بدهند، خدمات آنها را بیان کنم، اینها خدماتی کردند که دیگران نکرده اند ولی آن قدر به آنها فشار آوردند که برخی از آنها هم وقتی دیدند این طور است از دعا کردن بر امام خودداری کردند که برای همین سوژه قرار گرفتند، فحش شنیدند و گفته شد که اینها می گویند: «معصیت کنید تا امام زمان (عج) بیاید»، در صورتیکه آنها ابدا این حرف را نزدند، به امام عرض کردم آقا، اینها چنین حرفی نمی زنند، اینها نمازخوان هستند، اینها اهل جهادند، بعد امام فرمود چرا از خودشان دفاع نکردند؟ گفتم اگر دفاع کنند، مردم بر سر آنها می زنند و می گویند امام این طور فرموده، شما این طور حرف می زنید و امام پی برد که اینها آن حرف را نمی زنند، امام پاک بود و هر جا هر چه را که می دید درست است، بیان می کرد اما برخی از کسانی که پیش او می رفتند چیزی می گفتند، ممکن هم هست که ضعفی از کسی ببینند اما نه از رده بالا و این ضعف را به امام برسانند، ایشان هم بشری است مانند بشرهای دیگر البته بشری باهوش.»
دفاع از حجتیه
او تعاملش با انجمن حجتیه نیز اظهار داشته بود: «من از جانب امام در انجمن نماینده شدم نه عضو آنها، بعد که رفته بودند و زده بودند، گفتم آقا این طور نیست، گفتند دیگر نمایندگی را برداشتیم، دیگر نماینده من نباش. آقای مطهری رحمت الله مقابل فرمود: خزعلی، اینها (انجمن حجتیه ای ها) مظلوم هستند، بیا با هم پیش امام برویم و به امام بگوییم، اینها امام زمان باور هستند. بعد او به مشهد رفت. بنا بود از مشهد که برگشت، با ایشان پیش امام برویم اما فرصتی پیش آمد که من پیش امام رفتم و حرفی را که با آقای مطهری می خواستیم بزنیم را بنده خودم زدم، امام قبول کردند، گفتند تو نماینده من باش، مرحوم آقای مطهری که از مشهد برگشتند، گفتم نتیجه بحمدالله مثبت بود، او هم دلش می سوخت، می گفت اینها را مظلوم قرار داده اند، اینها امام زمان باورند، نباید اینها را از دست داد.»
«انجمن حجتیه افراد بهادار ای دارد»
خزعلی در ادامه توضیحاتش پیرامون انجمن حجتیه اظهار داشته بود: «آنها منحل نشدند، فقط کاری نمی کنند، الان فعالیت ندارند، فقط معارف اسلامی را می گویند، اما دیگر با بهاییت در نمی افتند. الان دستگاه انتظار دارد که بیایند و مشغول کار شوند، به خود بنده گفتند که بیایند، ما هم به آنها کمک می نماییم، فهمیده اند که اینها آن طور نیستند و الان به آنها احتیاج دارند؛ افراد بهادار ای دارند، همچون تیمسار صیاد شیرازی، از افراد بهادار اینها بود، برخی از آنها سمت هایی دارند و از افراد برجسته حجتیه بودند، خب، تشخیص می دهند که اینها خائن نیستند. حجتیه ای ها الان هم هستند، مشغول کارهای دینی خودشان هستند، جلسه ای دارند و....، البته فعالیت دینی به نفع دستگاه نه در مقابل دستگاه. از جانب وزارت اطلاعات گفته بودند که اینها برای براندازی دارند کار می کنند و چند نفرشان را گرفته ایم، من از آقای یونسی وزیر اطلاعات پرسیدم که چند نفرشان را گرفتید؟ یک نفرشان هم گرفته نشده است، اینها چه عمل براندازی ای دارند. ایشان ساکت شد. گفتم چرا چنین چیزی از جانب وزارت نشر می دهند؛ اینها اصلا در کجا (چه جایگاهی) هستند که بخواهند براندازی کنند؟»
خاتمی غرب زده است
خزعلی در دوران اصلاحات یکی از مخالفان سرسخت محمد خاتمی و دولت او بود. او از ابراز مخالفتش با خاتمی هیچ ابایی نداشت و حتی رای خود در شورای نگهبان جهت بررسی صلاحیت خاتمی را هم صراحتا اعلام نمود که منفی بوده است: «کمتر کسی خاتمی را در آن زمان می شناخت، بنده چون می شناختم، در شورای نگهبان، صلاحیت ایشان را تایید نکردیم، گفتم ایشان در وزارت ارشاد هم خوب کار نکرد، من رای نمی دهم. آقای علیزاده یکی دیگر از اعضای شورای نگهبان هم رای نداد و الان هم بر رای خودمان هستیم.» علت مخالفتش را هم نگرانی از آن چه «غربزدگی» خوانده بود، بیان کرد.
او حتی با وجود عضویت در شورای نگهبان و موثر بودنش در روند انتخابات، هیچگاه از بیان مخالفتش با خاتمی ابایی نداشت و حتی سخنانی را هم در راستای تایید خودش، به پدر خاتمی منسوب کرده بود: «قبل از آنکه آقای خاتمی سال ۷۶ در انتخابات پیروز شود من در یزد صحبت کردم. من در آن سخنرانی گفتم زمانی که پدر ایشان باخبر شد که محمدخاتمی وزیر فرهنگ و ارشاد شده است، گفتند که این خطرساز است، چونکه محمد غربزده است.»
جابه جایی عید؛ از نوروز به غدیر
او اظهارات متفاوت کم نداشته است؛ همچون درباره ی عید غدیر و عید نوروز. خزعلی که دبیرکل «بنیاد بین المللی غدیر» هم بود، سال ۱۳۸۳ در سخنانی تاکید کرده بود که «عید ایرانیان در آغاز سال باید از نوروز به هفته غدیر تغییر یابد.» خزعلی افزوده بود که «اکنون عید ایرانیان در ۱۳ روز ابتدایی سال است، درحالی که هفته غدیر مناسب ترین زمان برای این عید است. باید برای تغییر عید از نوروز به غدیر، زمینه سازی نماییم و اگر بستر مناسب فراهم گردید، از دولت درخواست نماییم که هفت روز غدیر را تبدیل به عید نماید.»
حامی احمدی نژاد، همراه مصباح یزدی
خزعلی در کنار مصباح یزدی، حامی دو آتشه محمود احمدی نژاد بود و توصیفات اغراق آمیزی درباره ی او بیان می کرد؛ البته از سال ۱۳۸۴ تا لااقل ۱۳۸۸ و قبل از ماجرای معاون اولی اسفندیار رحیم مشایی، در حاکمیت تقریباً چنین نظراتی پیرامون رئیس دولت های نهم و دهم شنیده می شد. خزعلی هم یکی از همین افراد بود.
در ماه های پایانی عمر، خزعلی در گفت و گو با روزنامه جوان، روایتی از سالهای اول احمدی نژاد می گوید که نشان دهنده نوع نگاهش به او بوده است: «سال اولی که احمدی نژاد به نیویورک رفت و در سازمان ملل سخنرانی کرد بنده به دیدار احمدی نژاد رفتم و لب های ایشان را بوسیدم و به او گفتم به این خاطر لب های تو را بوسیده ام که از امام زمان (عج) نام برده ای آن هم در جایی که قلب جهان کفر بشمار می رود.»
سخنان وی در پشتیبانی از محمود احمدی نژاد هم ازجمله اظهارات جنجال برانگیز خزعلی بود. او سال ۸۸ در همایش «سادات حامی احمدی نژاد» گفته بود که «احمدی نژاد مسلمانان دنیا را سربلند کرده است.» خزعلی او را «مردی والا» توصیف کرده و افزوده که «احمدی نژاد اسراییل را زمین زد.»
دلخوری از احمدی نژاد به خاطر مشایی
مردادماه سال ۱۳۸۸ خزعلی که نماینده خراسان در مجلس خبرگان رهبری بود، بعد از نماز جمعه و پیش از اقامه نماز عصر، میکروفن را دراختیار گرفت پیرامون معاون اولی اسفندیار رحیم مشایی انتقاد نمود و گفت «به احمدی نژاد تلفن زدم اما او جواب تلفن را نداده است.» او افزوده بود: «من در جریان انتخابات هر جا که نشستم از احمدی نژاد تعریف کردم اما انتخاب مشایی یک اشتباه بود.»
اما مدتی بعد از این جنجال ها خزعلی همچنان از احمدی نژاد حمایت می کرد: «متاسفانه پول های زیادی از بیت المال بواسطه نفوذی ها و منحرفان به باد داده می شود که این با مشی احمدی نژاد نمی خواند.» وی در همین مصاحبه که سال ۹۰ انجام داده، به شدت از ارتباط افرادی که آنها را «جریان انحرافی» می خواند، با محمود احمدی نژاد انتقاد کرده و اظهار داشته بود: «در طول ماه های گذشته بارها شاهد بوده ایم که این گروه شعارهایی در حوزه ایرانی گری و مکتب ایرانی در سطح رسانه ها مطرح کرده است. مگر ایران چه مکتبی داشته است؟ خاک ایران با خاک افغانستان یا عراق چه فرقی دارد؟» خزعلی تاکید کرده بود: «آقایانی که مباحث این شکلی را بیان می کنند نفوذ کرده اند در اطراف آقای رئیس جمهور هر چند که خدمات رئیس دولت جای قدردانی و تشکر دارد ولی ایشان باید در مورد اطرافیان خود مواظبت لازم را به خرج دهند.»
با این وجود آذر ماه ۱۳۸۸، محمود احمدی نژاد طی مراسمی، به ابوالقاسم خزعلی بواسطه فعالیت هایش در دوران پیش و پس از انقلاب، نشان درجه یک خدمت اهدا کرده بود.
حمایت سفت و سخت از جلیلی
سال ۱۳۹۲ نیز پا به پای مصباح یزدی، از سعید جلیلی اعلام حمایت کرد. قبل از انتخابات ریاست جمهوری آن سال، در جلسه ای خزعلی خطاب به جلیلی اظهار داشته بود: «من همان روز اول اعلام صلاحیت ها توسط شورای نگهبان گفتم که من آقای جلیلی را انتخاب کردم. به همه دوستان هم بحمدالله اعلام کردم که من منتخبم آقای جلیلی است، چون شما پشتیبان ولایت فقیه هستید. مجالسی هم خدمت شما رسیده بودم و خیلی دوست داشتم شما را.»
مخالف شماره یک هاشمی رفسنجانی
او با اکبر هاشمی رفسنجانی، اختلاف نظر جدی داشت. سال ۱۳۹۳ و در جریان نشست مجلس خبرگان برای هیات رییسه آن، رای گیری صورت گرفت که محمد یزدی توانست در رقابت با هاشمی رفسنجانی پیروز شود. مدتی بعد خزعلی ریاست یزدی بر خبرگان را «خوب» و برای مردم «نعمت» دانست و اظهار داشته بود: «آقای هاشمی همان مقدار رای که آورد برای ما محل بحث است اما خداوند رفع کرد.»
خزعلی در همان مصاحبه که خرداد ۱۳۹۴ انجام شد، درباره ی انتخابات خبرگان که قرار بود اسفند همان سال برگزار شود، گفته بود که «اگر آقای هاشمی بخواهد روی کار بیاید من بمیرم و زمان ایشان را نبینم.» هاشمی رفسنجانی در آن انتخابات توانست با کسب دو میلیون و ۳۰۰ هزار رای نماینده مردم تهران در مجلس خبرگان رهبری شد و خزعلی هم قبل از آنکه هاشمی رفسنجانی در خبرگان رای بیاورد درگذشت؛ ۲۵ شهریور ۱۳۹۴.
۲۷۲۱۷
این مطلب را می پسندید؟
(1)
(0)
تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان در مورد این مطلب